پدر داستان کوتاه فارسي


 

نويسنده: اکبر رضي زاده




 
هفدهم آبان ماه، سالروز خاموشي «سيد محمد علي جمال زاده» است که به حق لقبِ «پدر داستان نويسي نوين ايران» زيبنده اوست. بي مناسبت نيست که نگاهي به احوال و آثار اولين داستان نويس مدرن ايران داشته باشيم:
همان طور که «ادگار آلن پو»، «گوگول» و «موپاسان» را به عنوان بنيانگذاران و پيش قراولان داستان کوتاه با شکل و الگوي امروزي در سطح جهاني مي دانيم، بدون شک «جمال زاده»، «صادق هدايت» و ... را نيز بايد از بانيان و سردمداران داستان مدرن فارسي منظور داشت و حسابِ ايشان را از حساب نويسندگان کلاسيک و سُنتگرا جدا دانست. با اين تفاوت که آلن پو و ديگران، نگارش داستان هاي مدرن را از اوايل قرن نوزدهم آغاز کردند ولي جمال زاده چندين دهه بعد از آنها، يعني از اوايل قرن معاصر.
سيد محمد علي جمالزاده در سال 1274 خورشيدي در شهر هنرپرور اصفهان متولد شد. پدرش «سيد جمال الدين واعظ اصفهاني» از جمله افرادي بود که نقش بسيار مهمي در جنبش مشروطه داشت و به دست عوامل «محمد علي شاه قاجار» به قتل رسيد.
محمد علي تحصيلات مقدماتي خود را در زادگاهش - اصفهان- گذراند و در سال 1286 به همراه خانواده اش به تهران عزيمت کرد و در دوازده سالگي براي ادامه تحصيل به بيروت رفت و در دبستاني به نام «لايگو» ثبت نام کرد، و بعد از اتمام دوره دبستان، دوره متوسطه را در جبل لبنان، در مدرسه «آنطورا» به پايان رساند. سپس در سال 1293 از طريق کشور مصر، عازم پاريس شد و يک سال بعد به سفارش يکي از دوستان خود به لوزان سويس رفت. ولي يک سال بيشتر در اين شهر نماند و مجدداً به فرانسه (پاريس) بازگشت و براي تحصيل در رشته ي حقوق وارد دانشگاه «ديژون» شد. سرانجام در سال 1298 هجري شمسي از اين دانشگاه مدرک ليسانس گرفت.
جمالزاده در سن شانزده سالگي خبر مرگ پدرش- جمال الدين واعظ- را که به دستور محمد علي شاه قاجار در زندان بروجرد مسموم شده بود، شنيد، در غربت عميقاً متأثر شد و روحيه ي خود را از دست داد.
سيد محمد علي در سن بيست و سه سالگي با يک دختر دانشجوي فرانسوي به نام «ژوزفين» ازدواج کرد، و وقتي جنگ جهاني اول شروع شد به برلين رفت تا بتواند ضد اشغالگران روس و انگليس که ايران را به تصرف خود درآورده بودند، مبارزه کند.
وارد زندگي سياسي جمالزاده نمي شوم، زيرا در روزگار جواني اش انقلاب مشروطه به وقوع پيوست. هم چنين قلمرو جنگ جهاني اول به ايران کشيده شد و اشغالگران روس و انگليس وارد کشور عزيز ما شده و هر يک بخشهايي از اين مرز پرگهر را به تصرف خود درآوردند و اين رويدادها در زندگي سياسي جمال زاده و پدرش بي تأثير نبود. از اين روي وارد زندگي سياسي جمالزاده نمي شوم، زيرا ورود به اين مقوله، ما را از ادامه ي بحث ادبي مان دور مي کند.
اما اولين داستان جمالزاده به نام «فارسي شکر است» ابتدا در نشريه «کاوه» به چاپ رسيد و بعد در مجموعه «يکي بود و يکي نبود» منتشر شد. اين کتاب شامل شش داستان کوتاه است که به زباني بسيار ساده و تا حدي عاميانه نگارش يافته است. نويسنده در همه ي اين قصه ها به جاي آن که به محتوا نظر داشته باشد، سعي کرده کلمات و تعبيرات عاميانه و متداول در زبان فارسي را در نثر خود وارد کند. و تقريباً از شيوه «زين العابدين مراغه اي» در کتاب «سياحت نامه ابراهيم بيک» هم چنين روش «علي اکبر دهخدا» در کتاب «چرند و پرند» پيروي کند. اين کتابِ جمال زاده را آغاز داستان نويسي به شمار آورده اند. او با آن که دائماً در خارج از کشور زندگي مي کرد، تسلط ويژه اي بر زبان و ادبيات فارسي و سنت هاي ايراني داشت و در نوشته هاي خود از اين توانايي بهره ها مي گرفت.
جمالزاده پس از يکي بود و يکي نبود، داستان هاي کوتاه و بلندي منتشر کرد که مهمترين آنها عبارتند از: «دارالمجانين، 1321»، «سرو ته يک کرباس، 1323»، «راهِ آب نامه، 1326»، «تلخ و شيرين، 1334»، «شاهکار، 1337»، «هفت کشور، 1340»، «شورآباد، 1341» «قصه هاي کوتاه براي بچه هاي ريش دار، 1352»، «قصه ي ما به سر رسيد، 1357»، «صحراي محشر، 1326»، «کهنه و نو 1338»، «معصومه شيرازي، 1333»، «قلتشن ديوان 1325» و ...
مضمون اکثر اين داستان ها از خاطرات نويسنده مايه گرفته است و چون از جريان زنده داستان نويسي دور افتاده است، در سير ادبيات داستاني معاصر اهميت چنداني ندارد.
همان طور که قبلاً گفته شد، اولين نوشته ي جمال زاده در نشريه اي به نام «کاوه» چاپ شد که گرايش اصلي نويسندگان آن، استفاده از زبان فارسي عاميانه و پرهيز از تکلّف و تصنّع بود. اصلي ترين مشخصه ي زبان جمال زاده- مانند دهخدا- انتخاب آگاهانه ي زبان عاميانه ي مردم و پيوند آن با فارسي ساده و نثر مُرسَل بود. اين سبک سخن، در واقع انقلابي بود عليه نثر مصنوع و متکلف نويسندگان آن روزگار و اظهار علاقه به زبان مردمِ کوچه و بازار، که البته اين انقلاب فقط در نثر و ساختار و قالبِ داستان نبود، بلکه بيش از هر چيز نهضتي بود در تِم و درونمايه ي اصلي داستان.
زماني که جمال زاده داستان «فارسي شکر است» را در جلسه اي که با حضور اعضاي اصلي و نويسندگان نشريه «کاوه» تشکيل شده بود، خواند؛ تقريباً همه ي صاحب نظرانِ حاضر در جلسه، آن نوشته را نقطه ي عطفي در نثرِ هزار ساله ي نويسندگي در ايران برشمردند.
خصوصاً علامه «محمد قزويني» که عضو برجسته و فعال شوراي نويسندگان مجله کاوه به حساب مي آمد، جمال زاده را نويسنده ي جوان و موفق نشريه معرفي کرد و نوشته ي او را به «قند پارسي» تشبيه نمود و نثر و زبان نوشتاري او را نوع جديدي از داستان نويسي به شيوه ي معمول و مرسوم مغرب زميني، برشمرد. زباني که تا آن هنگام در ادبيات داستاني فارسي سابقه نداشت. از آن زمان بود که شوراي سرشناس نويسندگان و خبرنگاران مجله «کاوه» و در رأس ايشان علاقه قزويني، عنوان «پيشواي داستان نويسي فارسي» را به جمال زاده، اعطاء نمودند.
جمال زاده معتقد بود که نويسنده وظيفه دارد سرگذشت هايي بنويسد که افکار ترقي خواهانه را با بکار بردن اصطلاحات و تعابير متداول ترويج کند و به اين کلام ويکتور هوگو استناد مي کرد که: «زبان هيچ وقت مکث و توفيق ندارد»
جمال زاده در طول روزگاران با مجلات مختلفي همچون «يغما»، «سخن»، «وحيد»، «کاوه»، «رستاخيز بغداد» و ... همکاري داشت که در آنها زمينه هاي مختلف مانند: تاريخي، سياسي، طنز، ادبي و ... قلم مي زد. ولي شهرت جهاني او در زمينه ي نوشتار داستاني اوست.
بعضي از داستان هاي پدر داستان نويسي نوين ايران به زبان هاي انگليسي، فرانسه، آلماني، روسي و ايتاليايي ترجمه شده است و يونسکو در سال 1959 ميلادي برگزيده اي از داستان هاي او را منتشر کرد. پرونده زندگي بزرگترين نويسنده ي ايران - که افتخار اصفهان ما بود- در هفدهم آبان ماه 1376 (هشتم نوامبر 1997) در سرزمين ژنو، دور از سرزمين مادري بسته شد. يادش گرامي باد.
منبع:مقالات آقاي رضي زاده